کد مطلب:149815 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:336

وصیت امام حسین
چون حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، عازم حركت از مدینه شدند، قلم و كاغذی را خواستند و این وصیت را نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به الحسین بن علی بن ابی طالب إلی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیة، ان الحسین یشهد أن لا إله الا الله وحده لاشریك له و أن محمد صلی الله علیه و آله عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و أن الجنة و النار حق و أن الساعة آتیة لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و إنی لم أخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظلما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی صلی الله علیه و آله ارید أن امر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب علیه السلام، فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق


و من رد علی اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیرالحاكمین و هذه وصیئتی الیك و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب؛

این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب است كه به برادرش محمد، معروف به ابن الحنفیه، كرده است. تحقیقا حسین شهادت می دهد كه خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد، صلی الله علیه و آله، بنده و فرستاده ی اوست كه حق آورد و از سوی حق، آورد و و شهادت می دهد كه بهشت و دوزخ حق است و روز قیامت بدون تردید خواهد آمد و خداوند همه ی خفتگان در قبرها را مبعوث می كند. و جدا كه من از روی هواسرانی و خودخواهی و جاه طلبی، خارج نشدم، فسادگر و ستمكار نمی باشم و تنها علت خروج من، طلب اصلاح در امت جدم، صلی الله علیه و آله، است. می خواهم امر به معروف نهی از منكر كنم و راه جدم (پیامبر) و پدرم علی بن ابی طالب، علیه السلام، را بپیمایم، هر كس مرا به پذیرش حق پذیرفت، پس خداوند سزاوارتر به حق است و كسی كه مرا در این هدفی كه دارم رد كرد، صبر و شكیبایی می كنم تا خداوند، میان من و میان این گروه، حكم كند و او بهترین حكم كنندگان است و این وصیت من است به تو ای برادر، من توفیقی ندارم مگر در پرتو خداوند، بر او توكل كرده و به سوی او انابه می نمایم.

سپس نامه را پیچید، مهر كرد و به برادرش محمد حنفیه داد، او را


وداع نمود و در دل شب از مدینه خارج گردید. [1] .

این صورت وصیت، حاوی فرازهای بسیار ارزنده ای است كه هر كدام در تبیین هدف ما اثر بسزایی دارد.

در آغاز وصیت خود، شهادت به وجود و به وحدانیت ذات لایزال الهی و به همه ی امور مسلم اعتقادی داده اند. آری، زمانی كه مبادی عقیدتی انسان، صحیح، استوار، پابرجا و محكم باشد، حركت آدمی در مدار صحیح خواهد بود زیرا حركتها و كارها، همه از اعتقادات زیربنایی انسان نشأت می گیرند.

بنابراین، محرك اصلی امام حسین، خدا و رسول و ایمان به ماواری طبیعت، جهان دیگر و ثواب و عقاب الهی است كه گویا با ذكر و یادآوری این امور اعتقادی و شهادت دادن به آنها، می خواهند بفهمانند كه من در حركت و خروج خود، ملهم از این اعتقاداتم و هیچ عامل دیگری در روح و جان من نفوذ نداشته و موجب حركت من نشده است، چنانكه در جملات بعدی تصریح به این معنا كرده اند.

و در جمله «و انی لم اخرج...»، تأثیرپذیری خود را از عوامل مادی و شهوی، نفی می كنند و می گویند: این خروج من، مولود طغیان گری و خودبینی و كبر و منیت و هواخوای نیست، و من دنبال فساد و به هم ریختن وضع امت و اخلالگری در جامعه نیستم و در پی ظلم و


ستمگری نخواهم بود. اشرار و خیره سران جهان اند كه حركتشان از این امور سر می گیرد و ساحت من از آن منزه است.

جمله «و انما خرجت...»، درست در مقابل جمله ی پیشین، در مقام اثبات عوامل تأثیر گذارنده و انبعاث آور در حركت عظیم آن بزرگوار است و آن را در چهار جمله خلاصه كرده اند:

1 - تصمیم بر اصلاحات در امور به هم ریخته ی امت پیامبر، و مردم مسلمان.

2 - امر به معروف و وادار كردن جامعه به خوبیها و اعمال خیر و شایسته.

3 - نهی از منكر و بازداشتن از بدیها و كجیها و انحرافات.

4 - حركت كردن در مسیر و راه پیامبر گرامی اسلام و حضرت علی بن ابی طالب، صلوات الله علیهما و آلهما، و ادامه دادن راه آن بزرگوران، كه اسوه و مقتدای هر انسان خداجویی هستند.

اهداف عالیه ی امام حسین همان آرمانهای انسانهای زبده وآزاده است. امام حسین می خواست این زندگی بی نظم و نسق، دور از انضباط، از هم پاشیده و پر از خلل و انحرافی كه بر اثر حكومت بنی امیه برای مردم به وجود آمده بود، سر و سامان بخشد، و فسادها را از صفحه و صحنه ی جامعه بزداید، اصلاح را جایگزین آن كرده و در جامعه، مستقر سازد، او می خواست مردم را در راه خوبیها به حركت بیاورد، و حركت آنان را، كه سریعا به سوی فساد و تباهی بود، كند


نموده و متوقف سازد.

آن بزرگوار، آرمانی جز پیمودن راه محمد و علی، صلی الله علیهما و آلهما، نداشت و همه آن رنجهای خارج از شمار و اندازه را در این راه و برای رسیدن به این آرمانهای الهی و انسانی، به جان خرید و تحمل نمود.

و در دنبال مشخص ساختن اهداف بلند و آرمانهای اصلاحی خود، موضع مردم را نسبت به خود و موضع خود را نسبت به ملت، گوشزد فرمود و بالاخره روی دو احتمال، سخن گفت زیرا احتمال بود كه مردم همراهی و همیاری كنند و ندای آزادی بخش او را لبیك اجابت گویند و احتمال هم بود كه بی تعهدانه با دعوت آن حضرت روبرو شوند و یا در تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعها، وی را رها كرده، از اجابت دعوت او و نصرت و یاری حضرتش عقب نشینی نمایند.

و در اینجا می فرمایند: هر كس دعوت سراسر حق مرا پذیرفت، پس خدا اولی و سزاوارتر به حق است (و گویا مقصود این است كه چنین كسی راه خدا را پیموده و مورد حمایت و لطف الهی خواهد بو) و كسی كه دعوت مرا رد كرد و نپذیرفت، صبر می كنم تا خدا بین من و اینچنین كسان حكم كند، كه البته او بهترین حكم كنندگان است یعنی؛ چون بر اساس عدالت حكم می كند چنین افراد سست عنصر، بی تفاوت، دنیادوست و بی وفایی را به سزای عمل ناروای خواهد رسانید و بدون شك، گرفتار عمل زشت خود خواهند گردید و عوارض رها كردن حق و عقب نشینی از حمایت ولی خدا را خواهند


دید و غرامت سنگینی را باید تحمل كنند.

و در آخر، جمله ای را آوردند كه عمق شخصیت درخشان و الهی، و بستگی و ربط خلل ناپذیر خود را نسبت به ذات لایزال پرودگار، بازگو می كنند و خلاصه این جمله، نمایش صریحی از سیمای زیبای حضرت حسین بن علی، علیه الصلاه و السلام، می باشد:

«و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب»؛ توفیق و موفقیت من فقط و فقط به ذات لایزال الهی است، تنها در پرتو لطف و احسان و نظر مرحمت او می توانم به موفقیت برسم و بر ذات مقدس او توكل و اعتماد می كنم و انابه و بازگشت به سوی او خواهم نمود.

آنجا كه رهبران و حركت آفرینان جامعه، كوشش می كنند كه خود را برخوردار از حمایت جامعه، جلوه دهند، امام حسین انقطاع خود را از هر كس و هر چیزی و هر عاملی نفی می كند و موفقیت خود رادر پرتو لطف خدا می داند، توكل و اعتمادش فقط بر ذات لایزال الهی است و رجوع و انابه و توجه دلش به سوی خداست.

ما تصور می كنیم كه در عین حالی كه رهبران و زعمای اقوام باید كمال احترام را برای جامعه قایل باشند، و بندگان خدا را محترم بشمرند، تمام اعتماد بر مردم، انسان را مواجه با روزهای باورناكردنی می كند.

آن رهبر ملی با كمال اعتماد گفت: من مستظهر به پیشانی این ملت می باشم، و ظاهر قضیه و جنبش مردمی هم همین را تأیید می كرد، ولی


عملا مشاهده شد كه در روز حاجت، از پشتیبانی لازم آنان برخوردار نگردید. آنكه یك حركت ملی محض بود؛ حتی حركتهای دینی نیز چنین است و مواردی مشاهده شده كه محورهای حركت، بسیار اعتماد به همراهی توده ها نمودند، ولی خارجا در مواقع لزوم، آن برداشت، عملی نشد و تحقق نیافت، و گاهی دیده شد كه سیاستمداری مطمئنا خود را در محل اعتماد مردم خواند، ولی در خلال دو سه روزی درست خلافت آن از مردم دیده و مشاهده شد.

ما فكر می كنیم رهبران، باید تمام اعتمادشان به خدا باشد و با تمام وجود بیابند كه «لامؤثر فی الوجود الا الله» و اقلا از رهگذر تجربیات خود درباره ی دیگران حقیقت مطلب را به دست بیاورند، كه جامعه ممكن است تحت تأثیر عوامل مختلف و گوناگونی قرار گرفته، بزودی تغییر جهت دهد، بطوری كه كسی را در برهه ای از زمان، تقدیس كند و به فاصله زمانی كمی او را تفسیق و حتی تكفیر نموده، مستحق اعدام و هر گونه تحقیر و توهینی بداند و به انزوا بكشاند.


[1] قمي، حاج شيخ عباس، نفس الهموم، ص 74 - 75.